نقش سایه ها در سینما و روایت

سایه در سینما

مقدمه

سایه ها فقط تاریکی صفحه نیستند بلکه داستان گویان بزرگی در روند فیلم هستند خیلی زود فیلمسازان در روز های اولیه سینما متوجه شدند که با کمک سایه ها در روایت می توانند بخشی از محدودیت های فیلم صامت رو در جلو بردن روند داستان رفع کنند و با ایجاد فضای جدید، حس و حالت شخصیت و  ارسال معنی بدون گفتن دیالوگ توانستند احساسات گوناگونی را در بیننده ایجاد کنند.

از سوسوی چراغ گازی در فیلم های اولیه، تا پرتوی نور پروژکتور، فیلم سازان از سایه ها برای نقاشی با رنگ استفاده کردند و متوجه شدند که یک سایه می تواند اشاره گر به خطر پنهان، یک رمز و راز و نشانگر تحول درونی یک شخصیت باشه.

در این مقاله درباره اینکه فیلمسازان بخصوص اساتید اکسپرسیونیست آلمانی و جوزف فون اشترنبرگ از سایه در سینما و پیشرفت روایت استفاده می کردند توضیحاتی به شما خواهم داد.

سایه و نور در دوران صامت

در دوران ابتدایی سینما هیچ دیالوگ ضبط شده و رنگی در فیلم ها موجود نبود بخاطر همین تصویر به کمک میان نوشته ها باید بار داستان گویی رو دوش می کشیدن فیلم سازان فقط میتونیستند با نور و سایه، حس و حالت یک داستان رو منتقل کنند. این تکنیک استفاده از تضاد بالای بین نور و سایه را «کیاروسکورو» به معنای روشنایی-تاریکی می نامند.

بدون یک خط دیالوگ، فیلمسازان صامت دریفاتند که اندرکنش بین تاریکی و روشنایی میتونه تاثیر بسزایی در انتقال حس و حالت داشته باشه شخصیتی که نصف صورتش در تاریکی فرورفته معمولا به عنوان شخصیت مرموز  یا خطرناک تلقی میشه در حالی که کاراکتری که کل صورتش نورپردازی شده میتونه نشانگر تحول یافتن بیرونی پذیرفته بشه.

دلیل اصلی این که کیاروسکورو در فیلم های صامت پر طرفدار شد جبران نبود رنگ و صدا بود نورپردازی جسورانه و پر تضاد میتونست چشم بیننده را به درام و عمق و هر فریم خیره کنه.معمولا در فیلم های جدی تر نصف صورت کاراکتر نورپردازی می شد که میزان تعلیق هر فریم بالاتر بره، فیلم سازان به مانند مجسمه سازان با نور و سایه هر فریم رو میتراشیدن در حقیقت خیلی از نوآوران اولیه سینما، تکنیک کیاروسکورو که در تئاتر مورد استفاده قرار میگرفت را در سینما استفاده کردند.

صحنه سیاه‌وسفید به سبک دهه ۱۹۲۰ با دکور اکسپرسیونیستی، نورهای فرزنل که پرتوهای تیز ایجاد کرده‌اند، سایه‌های نقاشی‌شده روی دیوار و زمین، دوربین هندل‌دار روی سه‌پایه و سیلوئت یک فرد که در برشی از نور دیده می‌شود؛ تاکید بر کنتراست شدید و فضای مه‌آلود برای نمایش نقش سایه و نور در روایت سینمای صامت
دکور اکسپرسیونیستی و نورپردازی کنتراست بالا که با پرتوهای تیز و سایه‌های کشیده، حال‌وهوای سینمای صامت را بازآفرینی می‌کند و نقش سایه در هدایت نگاه و روایت را برجسته می‌سازد.

سایه به مخفی نگه داشتن بخش های زیادی از داستان کمک می کرد که این با تعامل با تخیل بیننده باعث جذابیت بیشتر المان های تصویری و داستانی می شد همانطور که فیلم ساز بزرگی مثل جوزف فون اشترنبرگ در اهمیت نور و سایه گفته که ” یک پرتوی نور سفید که به درستی مورد استفاده قرار گرفته ، تاثیر بیشتری از استفاده کردن بی دلیل از تمام رنگ ها داره.”

بیشتر بخوانید: تولد سینما

اکسپرسیونیست آلمانی، هنر تاریکی

فیلمسازان دهه 1920 آلمانی، اساتید واقعی استفاده از سایه در فیلم سازای بودند جریانی که به سینمای اکسپرسیونیست آلمان در تاریخ سینما مشهور شد و به دلیل وقایع جنگ جهانی اول، سعی کردن اضطراب روانی و ناامنی های اجتماعی های آن دوران آلمان را در پرده به تصویر بکشند بخاطر همین این فیلمسازان به رئالیسم توجه زیادی نداشتند و از دکور های معوجج شده، زوایای دوربین غیر متعارف و نورپردازی دراماتیک برای انعکاس احساسات درونی شخصیت ها بهره می بردند.

کارگردانان اکسپرسیونیستی متوجه شدند که نورپردازی های اغراق شده و تئاتری می تواند ترس، وحشت و درد را طوری که تا به اون روز بیننده مشاهده نکرده به آن ها القا کند. معمولا از دکور های داخلی برای کنترل کامل بر نورگردازی استفاده می کردند و با قرار دادن سایه های بزرگ در هر فریم، شیطان و دیوانگی بیرون از روشنایی را به تصویر می کشیدند.

یکی از معروف ترین فیلم های این دوران « مطب دکتر کالیگاری» نام دارد که از زوایای دوربین نامتعارف و صحنه هایی که علاوه بر استفاده از نور، با  رنگ آمیزی سیاه، سایه ها رو به وجود اوردن. در این فیلم گوشه های خیابان به خلا های سیاه تبدیل شد و ساختمان های کج و معوج با استفاده رنگ مشکی تبدیل به شهر جن زده شد. با این کار ها، وین و تیمش یک دنیای معوجج رو به تصویر کشیدن جایی که واقعیت مثل مدادیست که روی نوک خود ایستاده و هیچ چیز اون چیزی نیست که به نظر میرسه.

مطب دکتر کالیگاری توانست یک توهم و ترس را بیننده منتقل کنه و سایه تبدیل به یکی از شخصیت های فیلم شد.

مطب دکتر کالیگاری
کاور فیلم مطب دکتر کالیگاری ساخته رابرت وینه محصول سال 1920

بقیه فیلم های المانی خیلی زود کیاروسکورو رو در شکل های جدیدی استفاده کردند، مورنائو یکی از نوآورانه ترین استفاده از سایه در فیلم را نوسفراتو انجام داد در صحنه معروفی که وقتی کنت ارلاک در حال پایین آمدن از پله برای حمله به قربانی خود است فقط سایه نوسفراتو بر روی دیوار نمایش داده می شد. این صحنه بار ها و بار ها به شکل های متفاوت در سایر فیلم ها استفاده شد و به عنوان مرجعی برای فیلم سازان برای ایجاد ترس و تعلق با استفاده از سایه شد.

مورنائو به خون آشام اکتفا نکرد و در فیلم فاوست خود، شیطان مفیستو رو به صورت سایه خفاش بالداری که کل شهر رو فراگرفته نشان داد که نماد شیطانی بود که به زودی بر شهر فرود میاد و این اولین بار بود که از سایه ها برای انتقال نماد به بیننده استفاده شد.

فیلم فاوست ساخته مورنائو
فاوست اثر فریدریش ویلهلم مورنائو

فیلمسازان بعدی از سایه های بزرگ برای نمایش نیروی تقدیر یا نیرو های ماورایی، از سیلوئت های سیاه برای نشان دادن ناامیدی و اسارت و از پرتوی نور در تاریکی برای نشان رستگاری استفاده کردند.

بیشتر بخوانید: تکامل رنگ در سینما

سایه هایی قوی تر از کلمات

فیلمسازان اولیه در اروپا و هالیوود آزمایش های متعددی برای داستان گویی با سایه انجام دادند در اینجا چند مثال از استافده دراماتیک از سایه را برای شما اورده ام:

  • مطب دکتر کالیگاری (1920): در این فیلم کارگردان رابرت وین، از پرتو های نور و دکور های رنگ آمیزی شده برای اجیاد فضای کابوس گونه استفاده کرد سایه های رنگ آمیزی شده ماهیت نامتعادل فیلم را افزایش داد و نشان از برتری دیوانگی بر عقل در دنیای آن روز بود.
  • نوسفراتو (1922): خون آشام مورنائو به صورت سایه تصویر شد خیلی قبل از اینکه موجود به تصویر کشیده بشه سایه های انگشتان وی روی دیوار افتاد که باعث افزایش میزان ترس و دلهره در بیننده می شد. این صحنه ثابت کرد که چیزی که ما در تاریکی متصور می شیم به مراتب ترسناکتر از چیزیست که در نور میبینیم.
  • سایه های خطرناک (1923): این فیلم آلمانی با اسم اصلی (Schatten – Eine nächtliche Halluzination) به معنای واقعی کلمه فقط در مورد سایه هاست. این فیلم درباره عروسک گردانیست که با استفاده از سایه بازی در شام ترس و حسادت های مهمانان رو نشان میده و محدوده بین توهم و واقعیت را از بین میبره. در این فیلم سایه ها و انعکاس ها هم فریب دهنده هستند و هم گوینده حقیقت.
  • فاوست (1926) : در اقتباس مورنائو،  رسیدن شیطان مفیستو به صورت اعجاب انگیزی به تصویر کشیده شده و اولین بار در تاریخ سینماست که از سایه برای رساندن مفاهیم انتزاعی بهره گرفته شده.
سایه‌ی کشیده و عنکبوتی نوسفراتو که روی دیوارِ پلکان بالا می‌خزد، با نور سخت و کنتراست شدید به سبک اکسپرسیونیسم آلمانی؛ جزئیات ترک گچ، پله‌های فرسوده و مهِ نازک، نقش سایه را به ابزار روایت در سینمای صامت تبدیل می‌کند.
سایه نوسفراتو در پلکان اثر مورنائو

تمام این فیلم ها نشان دهنده یک چیز است که سایه می تواند وزن روایی فیلم را به دوش بکشد. سایه فقط محصول جانبی نور نیست بلکه المانیست که میتواند مفاهیم گوناگونی را به برای بیننده به تصویر بکشد.

بیشتر بخوانید: اختراع دوربین

جوزف فون اشترنبرگ، استاد سایه و نور

در حالی که فیلمسازان آلمانی با سایه های عجیب و غریب صحنه ها رو به تصویر می کشیدن هالیوود نیز داشت زبان اختصاصی تاریکی و سایه خود را ایجاد می کرد یکی از اساتید اواخر سینمای صامت و اوایل سینمای مصوت این دوران کسی نبود جز جوزف فون اشترنبرگ، فیلمساز اتریشی-آمریکایی که با فضای سایه وار خود به شهرت رسید.

دوران کاری اشترنبرگ از 1920 تا عصر طلایی صدا در هالیوود بود و در هر دوران از نورپردازی برای تقویت روایت استفاده کرد. به تعبیر خود وی، او کسی بود که پرده را با سایه روشنایی نقاشی کرد.

اشترنبرگ تحت تاثیر زیبایی شناسی اکسرپسیونیستی بود چرا که در 1920 در برلین کار و زندگی می کرد او این درس را که نورپردازی اکسپرسیونیست میتونه تاثیر احساسی فیلم رو ارتقا بده از فیلم سازان این جریان اموخت و در فیلم « بندرگاه های نیویورک »  با استفاده از دود و صحنه های کم نور در سالن های بندرگاه، فضای خشن و جالب توجهی را برای بیننده به وجود اورد.

قاب های فیلم با مه و درخشش نور چراغ در آب سیاه، نقاشی شده است خیلی از منتقدین معتقد بودن که اشترنبرگ در بندرگاه های نیویورک از نورپردازی اکسپرسیونیستی آلمانی در محیط اختصاصی امریکایی برای داستان گویی استفاده کرده است.

با ورود صدا، اشترنبرگ نوآوری های خود را ارتقا داد و با همکاری با بازیگر آلمانی مارلن دیتریش در فیلم هایی مثل مراکش، فرشته آبی و قطار سریع السیر شانگهای، مجموعه ای از بهترین صحنه های مشکی و سفید را که تا آن روز به تصویر کشیده شده بودن را در معرض دید بینندگان قرار داد. در همه فریم ها از نورپردازی با جزئیات دقیق، دکور های مجلل و زوایای دقیق دوربین استفاده شد.

اشترنبرگ از نورپردازی های کم نور و دقیق،با تضاد بالا همچنین پرتو های نور که توسط  مه یا فیلتر های مشبک و پرده های ونیزی به وجود اورده بود استفاده می کرد.

سایه‌پردازی به سبک جوزف فن اشترنبرگ در فضای واگن لوکس دهه ۱۹۳۰؛ پرتوهای باریک از کرکره‌ها بر چهره‌ و دیوار می‌افتد، سیلوئتِ الهام‌گرفته از دیتریش در پیش‌زمینه و پروفایل ظریف دیگری در پس‌زمینه با نور حاشیه‌ای، اشاره‌ای به ظرافت بصری شانگهای اکسپرس و روایتِ پنهانِ سایه‌ها.
ارجاعی به Shanghai Express 1932 به کارگردانی جوزف فن اشترنبرگ با نقش‌آفرینی مارلنه دیتریش که با نورپردازی لو کی و کیاروسکورو، سایه را به زبانِ روایت بدل می‌کند.

یکی از دلایلی که اشترنبرگ را از دیگران جدا می کرد نورپردازی اختصاصی شخصیت زن  فیلم بود او معمولا از لی گرامز فیلم بردار خود میخواست که که از یک نور اصلی قوی که بالای سر دیتریش بود استفاده کنند تا یک سایه پروانه ای زیر بینی دیتریش ایجاد بشه همچنین برای تکمیل کردن این نورپردازی نورهایی برای گونه های دیتریش به کار گرفته می شد نتیجه ایجاد تصویری زیبا و گیرا در پرده بود و هاله ای دور دیتریش شکل میگرفت.

فیلم های اشترنبرگ نشان داد که سایه ها فقط برای قصر های معوجج و کابوس نیستند بلکه میتونند وسیله ای برای افزایش زیبایی و ایجاد هاله در تصویر باشند یک سایه آرام میتونست کمی رمز و راز به کلوزآپ اضافه کنه و یک سیلوئت میتونست نگاه خیره بیننده رو به بازی جلب کنه. در نورپردازی اشترنبرگ هر پکی به سیگار بخشی از نورپردازی صحنه بود که به داستان گویی و تم فیلم کمک می کرد. اشترنبرگ با اولویت دادن به نورپردازی و فضا به داستان، فیلم های خود را تبدیل به تجربه تصویری فراموش نشدنی برای بینندگان کرد.

فیلم سازان بزرگی مثل ارسون ولز و وانگ کار وای از کار اشترنبرگ تاثیر گرفتند و از نورپردازی برای داستان گویی مثل دیالوگ استفاده کردند.

از صامت به مصوت، میراث ابداعات نوری اولیه

با ورود صدا به سینما در دهه چهارم قرن بیستم، خیلی ها تصور می کردند که زرق و برق تصویری دوران صامت از بین بره اما در حقیقت نقش سایه ها در روایت بیشتر و بیشتر شد. خیلی از فیلم سازان اروپایی هنر اکسپرسیونیستی خود رو به هالیوود اوردند برای مثال بعد از به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان خیلی از فیلم بردارن و فیلمسازان آلمانی تکنیک و سبک نورپردازی خود را در فیلم های هالیوودی مثل « دارکولا » و « فرانکنشتاین » محصول سال 1931 نشان دادند که سبک نورپردازی این فیلم ها قطعا تحت تاثیر میراث فیلمهایی مثل نوسفراتو و مطب دکتر کالیگاری بود.

یکی از اولین فیلم هایی که از نورپردازی اکسپرسیونیست در سینمای مصوت استفاده کرد فیلم معروف فریتز لانگ به اسم بو، این فیلم درباره قاتل کودک کش برلین ساخته شده که لانگ از سایه ها برای معرفی قاتل در اولین صحنه ورودش استفاده میکنه. این فیلم نشان داد که زبان سایه ها در عصر صامت می تونه به زیبایی در سینمای مصوت هم استفاده بشه.

در اواخر دهه 30 قرن بیستم،  تاثیر نورپردازی پرکنتراست یاه و سفید منجر به ایجاد سبکی در سینما به اسم فیلم های نوار شد ، فیلم های نوار، در ژانر سینمای مجرمانه با تاثیر پذیری از سبک نورپردازی اکسپرسیونیست بودن که معمولا قصه هایی درباره تلخی و ناامیدی روایت می کردند به عبارت دیگر فیلم های نوار از سایه ها برای افزودن بدبینی به جهان داستانی به مانند فیلم های آلمانی استفاده می کردند.

باید به این نکته دقت کنیم که تکنیک سایه ها فقط یک خودنمایی تصویری در این فیلم ها نبود بلکه در خدمت داستان گویی بودند برای مثال استفاده سنگین از تاریکی، تقویت کننده کینه توزی اخلاقی و یا ترس از ناشناخته بود.

نتیجه گیری

در سالن های خاموش سینمای اولیه، نور و سایه صدای خود را یافتند، فیلمسازان آلمانی تاریکی را تبدیل به وسیله روایی کردند و با سایه ها معانی انتزاعی را در ذهن بیننده استعلا دادند. سایه ها در داستان گویی بخشی از هنر شد از نوسفراتو تا کالیگاری  تا سمفونی سایه های اشترنبرگ، نشان دادن که فیلم می تواند چیزی بالا تر از ثبت واقعیت را تصویر کند و با تصاویر شعرگونه و مبهم، روح انسان را به تصویر بکشد. فیلم سازان زیبایی را در نه در جسم، بلکه در سایه ای که می تواند در مقابل نور تولید کنند یافتند و این تکنیک گذشته و حال و آینده سینما را شکل خواهد داد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا