معرفی فیلم بودن یا نبودن

to be or not to be

بعضی کمدی ها احمقانه و سبک هستند بعضی ها هوشمندانه و عمیق، اما کمدی استراتژیک چیزیست که کمتر از انگشتان یک دست در تاریخ سینما یافت میشه. “بودن یا نبودن”  که در سال های اولیه جنگ جهانی دوم اکران شد داستان  گروه تئاتریست که حزب نازی را با لباس و زمان بندی و حقه های تئاتری فریب میده. برای بیننده معمولی این فیلم خنده داره و برای عاشقان سینما این فیلم یکی از کلاس های آموزشیست برای یادگیری تاثیرتدوین، ادوات و حرکت بازیگران در انتقال معنا بدون گفتن دیالوگ.

معرفی کتاب برلین الکساندر پلاتس در تصویر، صدا و ادراک

نکات سریع

  • کارگردان: ارنست لوبیچ
  • مدت زمان فیلم:99 دقیقه
  • امتیاز من به فیلم  بودن یا نبودن : 4.5 از 5

خلاصه داستان

جوزف و ماریا تورا با بازی جک بنی و کارول لومبارد بازیگران تئاتر ورشو هستند که قبل از حمله آلمان یک نمایش کمدی به اسم گشتاپو را را تمرین می کنند در حالی که بر سر در تئاتر نام هملت را نگه داشته اند.

یک خلبان جوان به نام ستوان سوبینسکی با بازی رابرت استک، در حالی که دل بسته ماریا می شود به طور اتفاقی سر از یک توطئه جاسوسی در می آورد.

وقتی حلقه های مقاومت در خطر قرار می گیرند گروه با استفاده از بازجویی های تقلبی، لباس های قرضی و کاغذ های جعلی، یک نقشه جاسوسی را با کمک نظم تئاتری اجرا می کنند.

بودن یا نبودن
نمایی از فیلم بودن یا نبودن

زمان و مکان تولید بودن یا نبودن

این فیلم در بحبوحه جنگ جهانی دوم توسط ارنست لوبیچ، فیلم ساز مهاجر آلمانی که نماد کمدی آمریکایی بود ساخته شد. ارنست لوبیچ مسیر فیلم سازی خود را در جمهوری وایمار با فیلم های صامت شروع کرد و در ابتدا فیلم های جدی صامت میساخت بعدا با مهاجرت به آمریکا رو به کمدی اورد و در این حوزه شاگردان زیادی مثل بیلی وایلدر را تربیت کرد.

بودن یا نبودن، با خندیدن بر فاشیسم و اجتناب از تمسخر گرفتن رنج، یکی از بهترین آتار وی شناخته می شود. با اینحال لوبیچ رد ساخت این فیلم ریسک های زیادی متحمل شد ، بینندگان آمریکایی به تازگی برای جنگ اعزام شده بودند و یک کمدی درباره نازی ها می توانست احساسات آن ها رو جریحه دار کند اما لوبیچ با نشانه رفتن بروکرات ها و یونیفورم ها این لبه تیغ را با دقت رد کرد.

با اینحال فیلم توسط استودیو های بزرگ تولید نشد و یک کمپانی مستقل با کمک « یونایتد آرتیستز» زحمت تهیه و پخش این فیلم را به عهده گرفتن و البته شاید تولید مستقل این فضا را به لوبیچ داد که بتواند شوخی های خود را در آن دوران اجرا کند.

پیشنهاد برای خواندن: ورود صدا به سینما

 

جالبه بدونید این آخرین فیلم کارول لومبارد بود و قبل از اکران در یک حادثه سقوط هواپیما جان باخت.جالبه بدونید در کتاب “نهار های من با ارسون ولز” که مجموعه مصاحبه های هنری یاگلوم با ارسون ولز است ولز اشاره میکنه که کارول لومبارد در هواپیمایی پر از فیزیکدان بوده و ماموران حزب نازی  بخاطر کشتن آن افراد، تصمیم به زدن آن هواپیما می گیرند که البته این ادعا همچنان اثبات نشده.

فیلمبرداری رودولف ماته همراه با تدوین دوروتی اسپنسر، باعث شده که یک کمدی سریع و بی وقفه همگام با تعلیق ایجاد بشه، صحنه ها تا حد امکان با کمترین میزان نمای ممکن پوشش داده شده و صحنه ها به سرعت در هم تنیده شده که بیننده در فضای خنده و تعلیق باقی بمونه.

نشانه های لوبیچ

لوبیچ از چیز های غیر قابل دیدن استفاده می کند.درها کمی نیمه باز می مانند، برش پیش از شنیدن ضربه نهایی اتفاق می افتد و پاسخ عمل را در زاویه دیگری می دهد. هدف لوبیچ نه فقط ایجاد تعلیق، بلکه شریک کردن مخاطب در شوخیست و با یک ابراز دو نکته مهم فیلم را جلو می برد.

در این فیلم لوبیچ قدرت توضیح داده نمی شود بلکه در صحنه به مخاطب القا می شود. هر کسی پشت میز می نشیند ریتم صحنه را به اختیار می گیرد آن کس که در کنار در ایستاده است مطیع ریتم صحنه می شود و بازیگری که میز را دور میزند و از پشت آن رد می شود ریتم صحنه را از بازیگر اصلی می رباید. در فیلمی درباره صحنه سازی بازیگران تئاتر، با سه قدم جابجایی بازیگر، اتمسفر اتاق تغییر می کند.

ارنست لوبیچ
تصویری از ارنست لوبیچ یکی از اساتید سینمای کمدی

نقش سایه ها در سینما و روایت

یکی دیگر از نشانه های لوبیچ در این فیلم، استفاده از تکرار برای تکامل صحنست. در این فیلم، دفتر یکسان، سلام نظامی و جملات به تعدد تکرار می شوند بار اول بریا ایجاد خنده و سپس برای بقا. تکرار هر جک تعلیق آن را بیشتر می کند و لوبیچ با استفاده از تکرار توانسته است معماری جک هایش را تبدیل به سازه جاسوسی کند.

در این فیلم وسایل جانبی فقط در صحنه نیستند بلکه نمایانگر چیزی هستند، سیبیل به معنای قدرت و اقتدار است و کلاه روی میز نشانه مرتبه، یک دسته گل یعنی پیام رسان توانسته از دل شهر عبور کند بی آنکه متوقف شود و حتی کاغذ هم برای زیبایی قاب استفاده نشده، بلکه در لحظه ای که نمایان می شوند برای پیشبرد داستان استفاده می شوند.

در این فیلم اجرا تزئین نیست بلکه مکانیسم است، لومبارد دلبری را بازی نمی کند و بازی جک بنی به مترونوم عملیات بدل می شود. تماس چشم ها ریتم را تنظیم می کند یک مکث، اتاق را به حالت قبل برمیگرداند و فیلم را به جلو می برد.

پوستر فیلم بودن یا نبودن
پوستر فیلم بودن یا نبودن محصول سال 1942

در تدوین هیچ فضایی به مخاطب داده نشده است، به بهینه ترین حالت ممکن نماها کات خورده اند همه جک ها در اوج به صحنه بعد منتقل شده اند و هیچ فضایی برای فکر کردن و نفس کشیدن به بیننده داده نشده است.

به طور خلاصه نشانه های لوبیچ در این فیلم را می توان به شکل زیر بیان کرد:

او لحظه بدیهی را بیرون می کشد و می گذارد خودت آن را استنباط کنی.

ورود و خروج ها جایگزین توضیح و تفسیر می شوند و یک جک تکراری این بار با خطر بیشتری اجرا می شود. و در نهایت هدف از کمدی، ریشخند زدن به یونیفرم ها و عناوین است و نه قربانیان.

 

نور چیست؟ فیزیک دیدن و روشنایی

 

البته در یک صحنه لوبیچ قاعده تدوینی خود را کنار می گذارد، و در لحظه اجرای سخنرانی گرینبرگ برای ماموران نازی، که مونولوگی از تاجر ونیزی را تکرار می کند لوبیچ با فضا دادن و نگهداشتن صحنه ریتم فیلم را بر هم می زند و سپس به تمپو اصلی خود بر میگردد.

در آخر بودن یا نبودن فقط یک کمدی نیست بلکه نشان دادن توان قربانیست. لوبیچ در این فیلم نشان می دهد که در دنیای متمرکز بر یونیفورم و عنوان، مهمترین چیز زمان بندی، دقیق بودن و دربیست که که در لحظه مناسب به اندازه سه سانتی متر باز می شود.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا